آزار به جایی رسید که...
فاطمیهی امسال، بالاخره بعد از چند سال رفتم به مراسم بیت رهبری. داخل حسینیه پر شده بود، بیرون نشستم. یک ویدئو پروژکتور گذاشته بودند برای ما بیرونی ها که مراسم را ببینیم. روضه که شروع شد، دوربین رهبر را نشان داد. رهبر داشت با چهرهای اخمو جلویش را نگاه میکرد. گویا روضهخوانی مداح، هیچ اثری به رویش نگذاشته بود. اواخر سینهزنی مداح شروع کرد به خواندن یک شعر راجع به شهادت که در یک بیتش آرزوی شهادت میکرد. تا به بیت مذکور رسید، بغض رهبر ترکید و طوری گریهش گرفت که شانههای میلرزید. شعر تمام شد و گریهی رهبر نیز آرامتر شد. مداح شروع کرد به خواندن (امّن یجیب...). رهبر دوباره گریهش شدید شد. دلم برایش سوخت.
یاد یک روایت افتادم که در کتاب تاریخ دورهی دبیرستانمان داشتیم...
*
آزار مردم به جایی رسید که امیرالمؤمنین، علی(ع)، یک روز در خطبهاش از خدا خواست که شهادتش را هر چه سریعتر برساند.
*
هنوز هم وقتی این ماجرا یادم میآید، گریهم میگیرد...
*
راستی؛ مداح آن شب حاج محمد طاهری بود.